- سپری کردن
- تمام کردن بپایان رسیدن، معدوم کردن نابود ساختن
معنی سپری کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- سپری کردن
- سپری گردانیدن، تمام کردن، پایان دادن، به پایان رسانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به پایان رسانیدن تمام کردن خاتمه دادن
распылять
sprühen
розпилювати
spryskiwać
pulverizar
spruzzare
vaporiser
sprayen
menyemprot
छिड़कना
スプレーする
sprey yapmak
kunyunyiza
স্প্রে করা
اسپرے کرنا
پشت هم نهادن
مریض را خواباندنخواباندن بیمار در بیمارستان
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
حرکات سبکسرانه کردن
زندگی کردن، گذران کردن
روا کردن روان ساختن معمولداشتن متداولکردن
پریشان کردن
پسری که دیگری او را بجای پسر خود گرفته است متبنی
راه پیران رفتنهمچون سال خوردگان رفتار کردن: وای زان طفلان که پیری میکند لنگ مورانند و میری میکنند. (مثنوی)
بیزاری جستن